[et_pb_section admin_label=”Section” fullwidth=”off” specialty=”on”][et_pb_column type=”2_3″ specialty_columns=”2″][et_pb_row_inner admin_label=”Row”][et_pb_column_inner type=”4_4″ saved_specialty_column_type=”2_3″][et_pb_text admin_label=”Text” background_layout=”light” text_orientation=”right” use_border_color=”off” border_color=”#ffffff” border_style=”solid”]
در سوراخ کوچکی در کنار یک دریاچه، دو تا موش زندگی میکردن. هر روز در لای نیها و علفها، در جستجوی چیزی برای خوردن، به این طرف و اون طرف میدویدن. معمولاً هم، میوهٔ خشک و هسته و دونه پیدا میکردن. مارتی گفت: «هیییی! چقدر دلم یک تکه پنیر میخواد! اون روز که با دیگی حرف میزدم، میگفت که اون طرف دریاچه پنیر هست. یعنی میگفت که اونجا اونقدر پنیر هست که اگه همهٔ عمرمون هم از اون بخوریم تموم نمیشه.»
اسپرات هم آه کشید: «چه خیالاتی مارتی: هر چقدر که پنیر بخواهیم، اونور دریاچه هست. اگه راست باشه که خیلی عالیه.»
«راسته اسپرات. دیگی یک زمانی اونجا بوده.»
اسپرات گفت: «برای چی رفته بوده اونجا؟ پس برای چی اومده اینور دریاچه؟» و به دریاچه خیره شد.
مارتی گفت: «به خاطر گربهها! گربهها میدونن که موشها پنیر دوست دارن. خیلی وحشیان! دیگی شانس آورد که تونست فرار کنه.»
اسپرات گفت: «میگم بیا بریم اونور دریاچه. ما زرنگتریم و هیچ گربهای هم نمیتونه به تندی ما بدوه. من که دلم لک زده برای اون پنیرها. اگه یک قایق درست کنیم، میتونیم با پاروزدن خودمون رو به اونجا برسونیم و تا جایی که میتونیم از اون پنیرها بار بزنیم و برگردیم.»
مارتی گفت: «اگه تو مرد میدونش باشی، من هم هستم.»
اونها شروع کردن به گشتن به دنبال ریشهٔ نیهایی که سبک و محکم باشن. بعد از این که با ریسمان اونها رو به هم بستن، سوارش شدن. اسپرات گفت: «حرکت میکنیم.»
روی دریاچه به راه افتادن و شروع کردن به پاروزدن. تمام روز پارو زدن. وقتی به ساحل اون طرف دریاچه رسیدن، از قایق پیاده شدن و روی علفها دراز کشیدن: «خیلی خستهمون کرد! باید تموم شب رو اینجا بمونیم، پنیرهایی که میخواهیم رو برداریم و یککم استراحت کنیم. فردا صبح هم برمیگردیم.» مارتی خوشحال بود که اون شب، ماه کامل رو میبینه: «امیدوارم این دوروبرها گربه نباشه.»
[/et_pb_text][/et_pb_column_inner][/et_pb_row_inner][/et_pb_column][et_pb_column type=”1_3″][et_pb_team_member admin_label=”By Maego Fallis” name=”by Margo Fallis” position=”ترجمه علی حسین قاسمی” image_url=”http://tvahn.ir/wp-content/uploads/margo_fallis.jpg” animation=”off” background_layout=”light” use_border_color=”off” border_color=”#ffffff” border_style=”solid”] [/et_pb_team_member][/et_pb_column][/et_pb_section]